نوکیسه ها

خرده بورژوازیی و تکوین فساد در ایران معاصر
این مقاله پیشتر در شماره 82 مجله سوره اندیشه منتشر شده است.
چکیده
اقتصاد، انتزاعی از روابط اجتماعی است. ظهور و سقوط طبقات ریشه در همین مناسبات و سازکارهای اجتماعی دارد. پس، نمیتوان بدون توجه به بسترهای اجتماعی بدان پرداخت. مناسبات اجتماعی و توزیع فرصتها تعیین میکند اهداف و برنامههای چه گروه طبقاتی خود را بر راس بنشاند و همهگیر کند و با چه سازکارهایی طبقات دیگر بدون اینکه خود متوجه شوند اهداف و آرزوهای خود را در سبد گفتمانی طبقه مسلط قرار میدهند. برای ایضاح بیشتر سلطه هر طبقه مسلط، درگروی از خودبیگانگی سایر طبقات از منافع طبقاتی و میل به پیگیری آن است. ترجیع بند اینکه، اگر مشاهده میکنیم گفتمان ِطبقهای، مسلط شده است یا در حال شدن است طبقات دیگر بنده شدهاند و با فراموشی میل خود میل ارباب را پیگرفتهاند.
اقتصاددانان سیاسی، به ما میگویند طبقهای لجام گسیخته و مصرفگرا از غیر اقتصادیترین، نامولدترینِ بخش اقتصاد ایران در حال شکل گیری است. طبقهای که با ارائه ایماژهایی از حضور خود ضمن ارائه تمایزات طبقاتی و طرد دیگران خود را برجسته و مسلط میسازد. مضافاً که با هژمونیک کردن خودش به عنوان گفتمان مسلط، دیگر طبقات را در برنامههای خود بسیج میکند و بر بندگی مضاعف دامن میزند. بیشک، روایت آنچه گفته شد نشان میدهد؛ جدیترین و مهمترین سوال در برابر ما که توجه شایانی را طلب میکند این است که؛ مناسبات اجتماعی در ایران معاصر چه دگردیسی داشته که فرصتهایی برای این نوکیسهگان ایجاد کرده است تا با استفاده از فرصتهای ایجاد شده، خود را برجسته سازند و هژمونیک شدن گفتمان آنها ما را با چه خطراتی تهدید میکند؟
- مقدمه
اگر اقتصاد، انتزاع مناسبات اجتماعی است تنها داشتن شناخت صحیح از مناسبات اجتماعی ما را از درک مخدوش اقتصاد سیاسی میرهاند. پس، تنها از طریق ارائه سیمای دقیق از مناسبات اجتماعی است که تمایزات ویژه اقتصادی برای ما روشن میشود.
ساختار سرمایهداری در جهان سوم به ویژه در ایران بسیار متفاوت از ساختار سرمایهداری جهان اول است. مضافاً که میراث شیوه تولید آسیایی و بحرانهای مکرر نظیر (انقلاب، جنگ، تحریم) بر این پیچیدگی میافزاید. همین امر موجب میشود که با دشواری بیشتری در پاسخ به سوال پیشرو مواجه شویم و پارمترهای مقایسهای محدودی در اختیارمان قرار بگیرد. مناسبات اجتماعیِ اقتصاد ایران دچار دوگانگی ساختاری است. ترکیبی از اقتصاد پیشاسرمایهداریِ شیوه تولید آسیایی و از منظر دیگر شکل نو رسیده سرمایهداری. این دو در کنار هم شکل نوینی به اقتصاد ایران دادهاند که از سویی قطبی و جزیرهای است و از سوی دیگر موازی و همتراز. از این منظر جزیرهای است که هر کدام در فضای خالی خود زیست و تسریع پیدا میکنند و از هم جدا میشوند. از سوی دیگر همگام هستند چون همدیگر را در شرایط خاص بازتولید میکنند به نحوی که، تداوم شیوه تولید دوگانه ( سرمایهداری/ تولید آسیایی ) نه تنها در تضاد یا نفی دیگری بر نمیآید، چه بسا مشوق و همگام هستند. پس، برای توصیف ساختار اقتصادی ایران باید سه ویژگی را همواره در نظر داشته باشیم؛ جزیرهای بودن، همگام بودن، شق سوم که محصول ترکیبی این دو است. از اینرو، ما با شکلی از سرمایهداری مواجه هستیم که مرحلهای و خطی نیست در واقع، اینگونه نیست که ما فرض کنیم سرمایهداری، مراحل قبل از خودش را کنار میزند و تابعان آن را مجبور به اطاعت از شیوه تولیدی خودش می کند. چه بسا دو شیوه تولید به بازتولید یک دیگر نیز کمک میکنند و به این طریق کاستی و نواقص سرمایهداری در جهان سوم را پوشش میدهند و پنهان میسازند. اگر مواجه ایران و غرب را مواجه مغلوب و غالب در نظر بگیریم آنطور که مارکس میگوید : سه حالت ممکن است پیشبیاید؛ یا فاتحان، مغلوبان را تابع شیوۀ تولید خود میسازند ( مثل آنچه انگلستان در ایرلند و تا حدودی هندوستان کرده است، یا شیوۀ قدیمی را دستنخورده باقی میگذارند و تنها به گرفتن خراج بسنده میکنند ( مثل ترکها و رومیها)؛ و یا کنش دوجانبهای روی میدهد و یک چیز نو، یک ترکیب تازه، پدید میآید ( تا حدی فاتحان ژرمن ) » ( مارکس، 1378 : 22 ). این شکل تازه که مارکس میگوید مراد ما از کولاژی ناهمگون است که در ایران تحقق پیدا کرده است.
بنابراین ذکر پارمترهایی از مناسبات اجتماعی بدون توجه به این دوگانه ساختاری مخدوش و دارای اشکالت عدیده شناختشناسانه است. ما برای اینکه به دام مشکلات شناختشناسانه نیفتیم ناگزیریم این دو عنصر محرک در مناسبات اجتماعیِ اقتصاد ایران را تدقیق کنیم و از روششناسی ( باب جسوپ ) یاری بجوییم و پس از آن با ارائه پارمترهایی حصولی، تبیینی در بستر مناسبات اجتماعی به این سوالات پاسخ دهیم : مناسبات اجتماعی ایران معاصر چه مکانیسمی دارد؟ و سازوکارهای ساختاری موجود در آن چه فرصتهایی را برای چه طبقه موقعیتمندی ایجاد و چه فرصتهایی را از چه طبقاتی میگیرد؟ ضمن اینکه با طرح عوامل محرک بیرون از سیستم نیز تاکید میکنیم بر عواملی که در صورت فقدانشان وضعیت برون تاب و طبیعی ایجاد میکنند و در صورت فزونیشان وضعیت درون تابی و غیر طبیعی.
- ساختار مناسبات اجتماعی اقتصاد ایران
شیوه تولید آسیایی، وضعیتی است که اولویتهای مادی مناسبات اجتماعی را جابهجا میکند. در واقع، شرایط خاص و منحصر به فرد در ایران باعث میشود تا نیروی مقاومت پذیری در برابر سرمایهداری پدیدار شود به نحوی که اگرچه موهبات مادی بر موهبات غیرمادی سنگینی میکند، اما اهمیت نسبی ارزشهای دیگر چون امنیت شخصی، عدم سرکوبی، الگوهای اندیشه موجب تأخیرِ شکلگیریِ مناسبات سرمایهداری در ایران میشود یا مقاومت در برابر سرمایهداری میشود. همانطور که ویتفوگل میگوید : « جاذبه ارزشهای غیر مادی را در شرایطی که امنیت بیشتر مادی به بهای اطاعت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی تمام میشود، ثابت میکند » ( ویتفوگل، 1392 : 40 ).
در تاریخ اقتصادی ایران، که همواره با ناامنی در جدال است انباشت سرمایه حادث نمیگردد که سرآمد حضور سرمایهداری شود و آنچه اهمیت مییابد حفظ امنیت و استقلال است و پس از آن سرمایهداری در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد. نمیتوان از سرمایهای که خارج از اقتصاد مولد شکل میگیرد انتظار داشت که صرفاً از شرایط منطقی خود تبعیت نمیکند. بلکه جدا ازواقعیت موجود دست به تغییرات میزند و تغییرات آن جدای از شرایط داخلی کار و شیوه تولید داخلی است. به زبانی دیگر، سرمایهداری وارداتی و پیشرفته، در فضاهای تضمین شده، مستقل، خالی، مدیریت شده، توسعه مییابد. در فضاهای خالی است که از مواجه مستقیم این دو شیوه تولید جلوگیری میکند و نقش ضرب گیر را ایفا میکند. همانطور که لوید میگوید : سرمایهداری در جهان سوم از یک فرمول خطی پیروی نمیکند، که فکر کنیم اقتصاد پیشرفته به مرور اقتصاد سنتی و پیشا سرمایهداری را کنار میزند و خود را جایگزین میکند بلکه؛
« به موازات روند جایگزینی کارخانهها به جای مشاغل پیشهوری، تولیدات خردهپا و نظام صنعت خانگی، بعید به نظر میرسد که گروه اخیر بلافاصله جذب کارخانهها شوند. کارخانههای جدید تهیه و تولید کفش، جوانان تحصیل کرده را استخدام میکنند نه کفاشان و پینهدوزها را در معدودی از شهرها، سرمایه گذاریهای کلان موجب کاهش وسعت و اندازۀ بخش غیر رسمی شده است. البته در بیشتر موارد تداوم این بخش تضمین شده به نظر میرسید، علاوه بر آن، تلقی از این جریان به عنوان مقولهای رو به زوال با جریانی میرا، تلقی نادرست است؛ بلکه این روند، جریان همیشگی، ثابت و پایدار است که در ضمن ممکن است واجد برخی از ویژگیها و خصوصیات پرولتاریا نیز باشد » ( لوید، 1393 : 253).
ما در ایران با دوگانگی ساختاری مواجه هستیم که از یک هسته مقاومت پذیر و مقاومت ناپذیر تشکیل شده است. هسته مقاومت پذیر را میتوان میراث شیوه تولید آسیایی دانست که به دلیل ضرورتِ الویتهای غیرمادی خود را غالب میکند و یک هسته انعطاف پذیر، همان سرمایه داری که تنها در روزنههایی میتواند حضور یابد که شیوهتولید آسیایی به دلیل ناتوانی خود وارد نمیشود و یا خود سرمایهداری به دلیل وجود کاستیها با شیوه سنتیتر خود یا وارد ستیز نمیشود یا با آن همپوشانی مییابد.
- محرکهای مناسبات اجتماعی اقتصاد ایران
(انقلاب، جنگ، تحریم)؛ محرکهای بیرونی هستند که موجب تغییرات ساختاری میشوند. تغییرات ساختاری به معنی خروج از منطق ساختاریِ مناسبات اجتماعی مطروحه نیست. بلکه، دو گانگی مناسبات ساختاری باعث میشود محرکهای نام برده در شکاف جدای افتاده دو شیوه تولید آسیایی و سرمایهداری جاگیرند و تنها به عنوان محرک، اقتصاد را بر مدار یک قطب ( جزیره ) تحت تاثیر قرار دهند. از اینرو، ( همپوشانی و استقلالِ) دو هسته مقاومت پذیر که میراث ِ شیوه تولید آسیایی با هسته مقاومت ناپذیر سرمایهداری است تحت تاثیر محرکهای بیرونی، نظیرِ (جنگ، انقلاب، تحریم ) قرار گیرند و دو وضعیت حادث شود.
وضعیت اول : درون تابی / وضعیت دوم : برون تابی است. در وضعیت برون تابی، حفرههایی که حضور سرمایهداری را تضمین میکرد و به او استقلال میداد کاسته میشود. در این وضعیت، شیوهتولید آسیایی بر سرمایهداری رجحان مییابد و با اهمیت یافتن الویتهایی غیرمادی تحت تاثیر محرکهای بیرونی نظیر امنیت، آزادی، استقلال قرار میگیرد. در شرایط شرایط درون تاب، میراث شیوه تولید آسیایی به عنوان مانع بزرگی در برابر ضرب آهنگ مادی سرمایهداری قرار میگیرد. پرولتاریا به صف خردهبورژوا میپیوندد و بخش سنتی اقتصاد فعال میشود. درون تابی فرایندی است؛ « بحران نتیجۀ کشاکشهای علنی اجتماعی است و حاصلِ وضعی است که حریم مالکیت و مشروعیت سرمایه زیر ضرب میرود تولید و انباشت مختل میشود. با سقوط رژیم پیشین، دولت قادر نیست از حقوق مالکیت حمایت کند و فرایند انباشت را تسهیل نماید. این بحران ادامه مییابد تا اینکه دولت تمام و کمال مستقر شد، و نظم اقتصادی برپا شود، و فرایند انباشت و تولید بدون وقفه از سر گرفته شود. اما، تعریف و استقرار نظم نوین اقتصادی خود دستمایۀ مبارزه شدید سیاسی در میان طبقات و گروههای مختلف اجتماعی میشود که در پی منافع خاص خود هستند. جریان حل این کشمکشها، و خصلت دولت و نظم اقتصادی که از این مبارزه حاصل میشود، صرف نظر از اهمیت تاثیر عوامل بیرونی، به آرایش سیاسی و اتحاد طبقاتی مختلف بستگی دارد. پیامد بحران اقتصادی از نوع پساانقلابی چیزی بیش از صرفِ کاهش تولید است. بحران اجتماعی باعث میشود که مناسبات تولیدی سرمایهداری سست شود و تولید خردهکالایی رواج یابد. این فرایندی است گندهزا، که پیچیدگیهایی در ساختار اقتصادی پدید میآورد، از فرایند انباشت جلوگیری کرده و بحران اقتصادی را تشدید میکند. این پدیده در جابهجاییهایی بخشی در تولید اشتغال، دهقانی شدن فزاینده کشاورزی، پرولتارزدایی نیروی کار، و گسترش فعالیتهای خدماتی متجلی میشود» ( بهداد، نعمانی، 1387: 26-25). در وضعیت برون تاب، که فاقد محرکهای بیرونی است اهمیت مادی سرمایهداری بر الویتهای اساسی ِغیر مادی شیوه تولید آسیایی فزونی میگیرد همچنین، گسل میانِ شیوه تولید آسیایی و سرمایهداری شکافتهتر شده و مناسبات اجتماعی، استقلال و فعالیت شیوه تولید سرمایهداری را تضمین میکند. برون تابی فرایندی است « در راستای بازسازی مناسبات سرمایهداری تولید، از سرگیری فرایند انباشت، پرولتاریایی شدن نیروی کار و دهقانانزدایی کشاورزی وارونه میشود » ( نعمانی و بهداد، 1387 : 26 ). برونتابی مشمول بازسازی مناسبات سرمایهداری تولید از سرگیری فرایند انباشت و پرولتاریایی شدن نیروی کار است و از این منظر با این تعریف مخالف هستیم که این امر منوط به دهقانزدایی و خردهبورژوا زدایی نیست و این زایش نه محصول معکوس شرایط درون تاب که محصول خود نظام سرمایهداری در فضای خالی است.
- مولفههای ساختاری مناسبات اجتماعی ایران
انتظار بیجایی است که گمان بریم سرمایهداری در مواجه با شیوه تولید آسیایی تفوق پیدا کرده است. قوانین اجتماعی شیوه تولید آسیایی هم به سرمایهداری اختیار میدهد راه خود را برود و هم حاملان سرمایهداری تحت انقیاد قرار میدهد؛ 3 ویژگی عمده این مواجه که پارمترهای ساختاری مناسبات اجتماعی ایران را میسازند عبارتاند از؛
- پرولترزدایی : اقتصاددانان مدافع ساختار سرمایهداری گمان می برند، همه افرادی از شرایط یک دست برای ورود به بازار کار برخوردارند، در واقع گمان می برند، همه می توانند لااقل پرولتر شوند. غافل از اینکه، « شرکت های خارجی بزرگ و واحدهای عمومی اغلب خواهان آموزش ابتدایی و تحصیلات مقدماتی در سطح کامل اند؛ گرچه این آموزش ها ممکن است با مشاغل و حرفۀ مورد نظر مناسبات اندکی داشته باشد، یا تحصیلات ناچیز و ناقص فوق الذکر اساساً با کار مورد نظر بی ربط باشد، با این حال افرادی که تحصیلات مقدماتی و آموزش ابتدایی خود را تمام نکرده باشند و کسانی که تحصیلات کلاسیک ناقص دارند، از دور خارج می شوند به منظور خرید تعدادی سهام اولیه یا ابزار، مواد خام و مواد اولیۀ ذخیره ای، داشتن اندکی سرمایه نقدی و کمی هم به صورت سرمایه گذاری شده، ضروری است » ( لوید، 1393 : 132 ). مضافاً که تحصیلات نیز به خودی خود نمی تواند منجر به ایجاد اشتغال شود، چرا که برای یافتن کار نیاز به رعایت و داشتن مناسبات دیگر، نظیر قومی، نژادی، پارتی، …که بر این جوامع حاکم است، دارند. « تلاش چنین افرادی به منظور جای دادن فرزندان خود در این نظام آموزشی به مراتب بیش از تلاشی است که در جهت انتقاد یا اصلاح آن به عمل می آید» ( لوید، 1393 : 197). در مقابل این سخت گیری شیوه تولید آسیایی و بخش غیررسمی وابسته به آن با آغوش باز شرایط سهل برای ورود آماده می سازند. که نه تحصیلات بالایی میخواهد نه توان مالی برای خرید سهام.
- عدم توانایی گسست : گسست هیچ گاه در چنین جوامعی به طور کامل امکان پذیر نیست. یک روستایی برای ورود به گروه های اجتماعی نه پذیرفته می شود، نه توانایی آن را دارد. از این منظر پذیرفته نمی شود که حداقل هزینه آن طرد شدن از گروه های حامی آن در روستاست. او برای یافتن کار به اقوام خود در شهر مراجعه می کند برای حفظ زمین خود در روستا به آنان وابسته است. پس مجبور است شبکه ارتباطی خود را از دست ندهد.
« وابستگی و اتکای او به خویشاوندانش در هفته های اول مهاجرت به شهر و کمک ها و خدماتی که آن ها در این مدت به او کرده اند، نوعی تعهد متقابل برایش به وجود می آورد، به طوری که خود را مدیون زحمات و محبت های آن ها می داند، و احساس می کند که برای جبران آن به نوبۀ خود موظف است هم به کسانی که به او کمک کرده اند و هم به مهاجر بعدی کمک کند. […] علاوه بر این، پیوندهای عاطفی خود با والدین، برادران و خواهرانش را که هنوز در روستا زندگی می کنند نیز حفظ می کند. آنان ممکن است غذا و خواربار به عنوان سوغاتی برایش بفرستد. موضوع مهم، معیارهایی است که به کمک آن جایگاه یا موقعیت اجتماعی فرد مهاجر در ولایت زادگاه یا روستایش در تمام طول مدت غیبت او، همچنان حفظ شده و دست نخورده باقی می ماند. […] نوع رابطۀ او با این دو گروه به صورت وابستگی و اتکای متقابل است. زیرا موقعیت و اعتباری که در روستا برای خود فراهم کرده، تا حد زیادی هم بیانگر موفقیت و پیشرفت های فردی او در شهر است و هم حاکی از تمایل او به سهیم کردن دیگر هم ولایتی ها در موفقیت و پیشرفت هایش. از سوی دیگر آن دسته از افرادی که در بحبوبۀ سختی ها و مشکلات یا در شرایط اضطراری از کمک به دیگر هم ولایتی های خود دریغ ورزیده و آنان را تنها می گذارند، در روستا منزوی و مطرود می شوند. ضرورت رفع نیازمندی های اساسی و نیاز به داشتن منبع تامین اولیه موجب می شود تا آن دسته از مهاجران شهری تهیدست تر وابستگی فزاینده ای به خویشاوندان و سایر هم ولایتی های خود پیدا کنند. چنین افرادی توان یا استطاعت بی نیاز سازی خود از گروه های یاد شده را ندارند، زیرا هیچ گروه اجتماعی دیگری نیز آنان را در میان خود نخواهند پذیرفت و دولت هم کمک ناچیزی برایشان در نظر می گیرد، یا اصلاً از کمک های دولت خبری نیست » ( لوید، 1393 : 159 تا 162).
- ذهنیت پیشا سرمایهداری آنها : اگرچه واقعیت امر زیر پوشش سرمایه صورت می گیرد اما در چنین جوامعی اقتصاد همیشه قابلیت پنهان سازی دارد. او به دنبال استفاده از فرصت هاست و این فرصت ها را ساختار قومی، نژادی و غیره او تامین می کنند. او به دنبال چانه زنی است نه به دنبال اصلاح وضع موجود. تفاوت درآمدی چندانی میان کسی که در روستا کار می کند با درآمد یک کارگر نیمه ماهر نیست، او صرفاً برای افزایش درآمد به شهر نمی آید او می آید تا از فرصت های پیش رویش استفاده کند، از بهداشت مطلوب، آموزش رایگان که حق او است بهره ببرد یا اگر هم ولایتی اش به جا و مقامی رسیده است به او یادآوری کنند که مجبور است به آن ها کمک کند. پس در اینجا ما با آگاهی طبقاتی مواجه نیستیم. آگاهی طبقاتی که خاصیت پرولتاریا ست با ذهنیت قومیتی در تضاد قرار گیرد و هر کدام راه خود را از دیگری جدا سازد، « مفروضی که فرد مهاجر با خود به شهر می-آورد – یعنی مزیت انجام هرکاری در وقت و جای مناسب آن و با شیوه خاص خود-هم سویی و مطابقت دارد، بلکه در واقع برخوردی کاملاً منطقی با بازارکار است. […] گرچه اقتصاددانان ناظر ممکن است به پرولتریزه شدن کارگران بخش غیررسمی باور داشته باشند و به تشریح و توصیف این روند بپردازند، اما خود این کارگران زندگی شان را به عنوان تلاشی مداوم در جهت بهره برداری و استفاده از فرصت ها و موقعیت های تازه تلقی می کنند » ( لوید، 1393 : 192 ). از گزارههای بالا میتوان به این جمعبندی رسید اگر سرمایهداری بتواند در اقتصاد ایران راه خود را بیابد از نظر اجتماعی از میراث شیوه تولید آسیایی تبعیت میکند و وضعیت برون تاب محصول جدایی مسیر شیوه تولید آسیایی از شیوه تولید سرمایه داری است و و وضعیت درون تاب محصول نزدیکی این دو است.
- سوژه موقعیتمند مناسبات اجتماعی اقتصاد ایران
به تاسی از روششناسی باب جسوپ کار خود را از ساختار و کارگزار دو مفهومی که به نظر میرسد خود به خود بر نوعی دوانگاری مفهومی دلالت دارند آغاز میکنیم. نظام ساختاری را در کنار فضای ناشی از محرکهای بیرونی قراردادیم و شق سوم پرسش اساسی در مورد کنشگر طبقاتی ناشی از این فرایند را بررسی کردیم. از کلیات نظری آنچه گفته شد میتوانیم نتیجه بگیریم؛
- اقتصاد ایران ترکیبی از شیوهتولید آسیایی و سرمایهداری است. که هیچ کدام نتوانستهاند دیگری را حذف کنند. بلکه حتی آنها را به همگامی رسانده به نحوی که به لحاظ اجتماعی سرمایهداری را تحت انقیاد دارد و در عین حال بستری برای فعالیت اقتصادی آن گشوده نگه داشته است.
- اقتصاد ایران پس از محرکهای بیرونی نظیر انقلاب به وضعیت درون تاب میل میکند. به عبارتی، فضاهای خالی و تضمین شده که سرمایهداری میتوانست در آن حضور پیدا کند، به دلیل رجحان الویتهای غیرمادی به حاشیه میرود. در وضعیت درون تاب شیوه تولیدآسیایی خودش را به سرمایهداری نزدیک کرده است.
- پس، محرکهای بیرونی موجب دگردیسی ساختاری میشود. نه به معنی خروج ساختاری بلکه دگردیسی کاملاً درون ساختاری است.
- خردهبورژوازیی کنشگر موقعیتمند در دوگانگی ساختاری
حال پس از ذکر فضای ناشی از محرکها و مناسبات ساختاری اکنون میتوانیم بپرسیم، کنشگر استراتژیک در چارچوب مناسبات اجتماعی از لحاظ استراتژیک کیست و چه وجوهی دارد ؟ اینکه با اهتمام به روششناسی جسوب کارگزار را در دل ساختار قرار بدهیم و بستری ساختار مند ( زمینۀ کنش ) – و ساختار را در دل کارگزار جای دهد- کنشگری بسترمند ( کارگزار موقعیتمند ) بگذاریم.
پاسخ ما روشن است خردهبورژوازیی همین کارگزار موقعیتمند در بستر ساختار مناسبات اجتماعی ایران معاصر است. طبقۀ نوظهور که به واسطه (انقلاب و جنگ و تحریم) از رطوبت درون تابی استفاده کرده و در شکاف دوگانه ساختاری درصدد رشد و تسریع خود بر میآید. « خردهبورژواها کارکنان مستقلاند که هیچ کارکن مزدبگیری را استخدام نمیکنند ولی ممکن است به کارکنان فامیلی بدون مزد متکی باشند » ( بهداد، نعمانی، 1387 : 141- 142 ). این طبقه در غیرمولدترین، غیر اقتصادیترین، بدون ایجاد کمترین ارزش افزوده، از بحرانها و محرکهای بیرون بیشترین استفاده را میبرد و ساختار را برای توزیع مناسب فرصت برای خودشان تحت تاثیر قرار میدهند ساختاری که خود مبتنی بر آنچه گفته شد، استعداد پرورش این طبقه را دارد.
عدم فرصتهای برابر، رانت وفاداری، اعمال نفوذ، سرمایهداری دولتی، کنترل گذرگاههای ورودی، تکوین موسسات مالی اعتباری با پوشش قضایی در شرایط بحرانی از منطق اقتصاد پیشاسرمایهداری تبعیت میکند. اهمیت یافتن الویتهای غیرمادی، که با محرکهای بیرونی دو چندان شده است، موجب میشود حفرههای خالی برای رشد سرمایهداری به نفع خردهبورژوازیی زدوده شود. اقتصاد خردهبورژوازیی که اکنون از دل ساختار مناسبات اجتماعی شکل گرفته است، به کسانی که با منطق بخش غیرمادی اقتصادی همخوان هستند رشد کنند. وضعیت بحرانی نظیر جنگ، انقلاب، تحریم موجب میشود به معتمدین ِ خردهبورژوا که قابلیت توزیع بیشتری دارند رانت وفاداری بدهد. در واقع تولید بورژوازیی جای خودش را به توزیع خردهبورژوازیی میدهد. سرمایهداری دولتی، امکان دخالت را بالا میبرد، با در اختیار گرفتن و واگذار کردن گذرگاهی ورودی و خروجی و ایجاد فرصتهای مالی شرایط برای رشد طبقه جدیدی از خردهبورژوازیی فراهم میسازد. طبقهای که مبتنی بر پارمترهای ذکر شده، شکل نوین و ویژگیهای منحصر به فردی را بازتولید میکند.
خردهبورژواها کارکنان مستقلاند که هیچ کارکن مزدبگیری را استخدام نمیکنند ولی ممکن است به کارکنان فامیلی بدون مزد متکی باشند. انباشتسرمایه تولید نمیکنند، چرا که با حداقل امکان تولید خود بدون فناوری، بدون هماهنگی، بدون همکاری، بدون تقسیمکار چنین اتفاقی از اساس ناممکن است. به همین منظور، به شدت محافظهکار هستند چرا که تک افتاده و تکین هستند دارای پیوند طبقاتی سستی میباشند و قدرت ریسک برای افزایش انباشت تولید و قدرت مواجه با بخش سنتیتر را ندارند. آنان، اگر آنچه که دارند را از دست بدهند همه چیزشان را از دست دادهاند، برای همین حفظ از پیشرفت مهمتر است و آنچه برایشان الویت دارد نه ضرورتهای مادی که ضرورتهای غیرمادی نظیر امنیت و استقلال. خردهبورژوازیی، به لحاظ اقتصادی مابین پرولتاریاست ولی به لحاظ شیوه مصرف از بورژوازیی تبعیت میکند. حال نگر هستند و آینده برای آنها اساساً تصویری ندارد. تک افتادگی آنها باعث میشود منافع خود در تضاد با منافع دیگری ببنید، به نحوی که اگر فرشتهی نازل شود و به آنها پیشنهاد دهد 2 گاو به تو میدهم چهار گاو به همسایه یا چهارگاو از همسایه میگیرم دو گاو از تو بیشک دومی را انتخاب میکند. مشکلاتش را از طریق رشوه، رانت، باند بازی حل میکند. به جای اینکه دنیا را تغییر دهد ترجیح میدهد خود را نجات دهد، بیشتر به دلالی میپردازد و به شدت انعطاف پذیر است چرا که هسته او برخلاف دیگر طبقات وابستگی چندان به گروههای هم نوع و طبقاتی ندارد. آگاهی او طبقاتی نیست، آگاهی او تلفیقی از آگاهی طبقاتی به عنوان الویت اقتصادی و آگاهی قومی، نژادی و غیره است که الویت امنیت و استقلالش را تامین میکند ( همان وجه غیرمادی شیوه تولید آسیایی ). مزایای اقتصادی او بستگی به حمایت دولت دارد که چرا که برای توزیع دولت کسانی را انتخاب میکند که معتمد او هستند. مواضع طبقاتی آنان با تعیین طبقاتی آنان همگام نیست. از آنجایی که کسی را استثمار نمیکند ضدیت او با سایر طبقات منتفی است و از حین نمیتوان در مسیر تخاصم طبقاتی آگاه شود. خردهبورژوازیی، از منظری طبقه است و از منظری دیگر نیست؛ از این منظر طبقه است که دارای تعیین اقتصادی است ولی از آنجایی که درگیر مبارزه طبقاتی نیست اساساً دارای مواضع طبقاتی نمیتواند باشد. بنابراین، با این گزاره مارکسیستی نمیتوان به تمام معنا آنان را طبقه دانست. پس همین اعتبار آنان همیشه در سلک قدرت برتر یعنی دولت هستند. مارکسیسم بر این باور است : « طبقات اجتماعی هم تضادهای طبقاتی و هم مبارزۀ طبقاتی را در یک روند واحد در بردارند، طبقات اجتماعی و عمل طبقاتی، یعنی مبارزۀ طبقاتی، با هم به وجود میآیند و تنها از طریق ضدیت متقابلشان تعریف میشود » ( پولانزاس، 1390 : 16 ). آنان به عنوان یک نیروی اجتماعی از سایر گروههای دیگر جدا میشوند و منافع و مواضعشان با کلیت جامعه مجزا میشود. همین شناور بودگی بهترین عامل است تا در برهههای تاریخی، بحران، (تحریم، جنگ، انقلاب) از متضرر شدن دیگران، سود ببرند. آنان را میتوان میان حال دانست، میان طبقه به عنوان عاملی از سرمایهداری و عنصر و حامل شیوه تولید آسیایی و دارای مواضع سیاسی شناور چرا که اساساً مبتنی بر تعیین طبقاتی آنان نیست. کار آنان غیر مولد است، چرا که اساساً نه انباشت سرمایه منحصر به فردی دارند که دست به تولید بزنند؛ نه دانش آنان را و نه فناوریشان. در شرایط بحرانی که اقتصاد دچار وضعیت درونتابی است ( تولید به حالت تعلیق درآمده) سرمایه از کشور خارج میشود و بنگاههای تولید به حالت تعلیق در میآید و نمیتوانند بخش مدرن خردهبورژوازیی یا سایر طبقات را به خدمت بگیرند خردهبورژوازیی دست به تکوین و تسریع خود میزند، یک- آنانی که اندک سرمایهیی دارند به صف خردهبورژوازیی میپیوندند. خدمات گندهزا که انباشت ندارد را وسعت میبخشند. دو- آنانی که از پیش در این طبقه قرار داشته اند از فرصت استفاده کرده و تعلیق تولید با واردات و صادرات جبران میکنند، به نحوی از آب گلآلود ماهی میگیرند.
- رشد خردهبورژوازیی نوین ایرانی و تکوین گفتمان طبقه مسلط
اقتصاد ایران را به چهار برهه و دو دوره تقسیم میکنیم؛ 1- دوره ابتدایی دوره طبیعی : برون تاب است و2- دوره غیر طبیعی درون تاب. این دو مرحله در چهار ادوار تاریخی پس از انقلاب تکرار میشود. وضعیت درون تاب که مبتنی بر پروژه پسا انقلابی و جنگی و تحریم است را می توان از ابتدای انقلاب تا فوت آیتالله خمینی و بعدها در دوره محمود احمدینژاد پیگرفت. وضعیت برون تاب را میتوان در زمان ریاست جمهوی هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی یافت.
بنابراین، خردهبورژوازیی مدیون زبان طبقاتی و گفتار مبارزۀ طبقاتی در دهۀ قبل از انقلاب 57 است. گفتمان اسلامی و نیروی مسلط بر انقلاب به رهبری آیتالله خمینی با تاثیر از این گفتمان موضع بینابینی اتخاذ کرد.. از یکسو ایشان به تقبیح از جامعه بیطبقه سخن میگفت و از سوی دیگر گفتمان اسلامی را حامی فقرا و مستضعفین میدانست. این موضع تلفیقی از اقتصادِ اسلامی منجر به تکوین و تسریع گفتمانی شد که ما آن را رادیکالیسم اقتصادی میدانیم که بعد از فوت ایشان در زمان ریاستجمهوری هاشمی رفسنجانی و خاتمی به حالت تعدیل در میآمد و در برههای دیگر، در ریاست جمهوری محمود احمدینژاد با شعار عدالتگستری، شکل نوینی به خود گرفت. بنابراین، با اتکاء به این گفتمان میتوان سالهای پس از انقلاب را به چهار دوره تقسیم کرد. « نخستین دوره سالهای هیجان و تب انقلابی 1357 و جستجوی اتوپیای اسلامی است. این دوره با انقلاب 1357 شروع شد و زمانی پایان گرفت که فشار ناکارآمدیهای سیاستهای اقتصادی پوپولیستی دولتگرا و هزینههای مالی جنگ با عراق زیر تحریم اقتصاد بینالمللی و افت شدید در بازار جهانی نفت ایران را به چنان وضع وخیمی رسانید که نهایتاً در 1367 پروژۀ انقلابی منسوخ اعلام شد» ( بهداد و نعمانی، 1387 : 26 ). با درگذشت آیتالله خمینی دومین دورۀ پساانقلابی آغاز شد. این دورۀ سمتگیری دولت و سیاستهای آن به سوی بازسازی اقتصادی و احیاء و تحکیم مناسبات و نهادهای اقتصادی سرمایهداری است. سومین دوره، از سال 84 با ریاست جمهوری محموداحمدینژاد آغاز شد که اگرچه طیف وابسته به او به لحاظ سبقه سیاسی از پیشینیان خود مجزا میشود، اما در بستر گفتمانی خود شعارهای رادیکالیسم اسلامی را بازسازیی کردند. و برهه چهارم، منسوخ شدن پروژه عدالت گستری احمدینژاد و بازگشت به تعدیل اقتصادی در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی است.
گفتمان خردهبورژوازیی مبتنی بر شرایط اقتصادی آنان است که مشمول پرولترزایی و خردهبورژوازسازی است و دوم، جزیره نظم غیرطبیعی سرمایه غیر تولیدی که شامل پیگیری سیاستهای طیفی و سیاسی است که حامیان آن شامل طبقه متوسط سنتی، خردهبورژوازیی سنتی و بازار است مضافاً، میتوان این دو گستره را نیز با مشاهده برخی تشابهات، معلول وضعیت غیر طبیعی سیاسی نیز دانست، به نحوی که میتوان جزیره نخست را محصول صلح، ثبات، تعدیل اقتصادی دانست و دومی را معلول انقلاب، گذار، جنگ، تحریم. ترجیع بند این گزاره بر آن است که در وضعیت عادی، صلح، اقتصاد ایران بر پاشنه جزیره نخست میچرخد و در وضعیت غیرعادی، جنگ، انقلاب و تحریم بر پاشنه جزیره دومی. برای ایضاح بیشتر، شکاف دو جزیره و دو گفتمان تا زمانی که این وضعیت دوگانگی در اقتصاد ایران است همچنان پایدار خواهد ماند. به طور خلاصه، این شکاف را میتوان محصول جدال تاریخی سرمایه تجاری و مالی با سرمایه تولیدی نیز دانست. « مناسبات تولید و بازار در کنش متقابل دایمی با یکدیگرند، و در تاثیرشان بر کنترل متمایز افراد بر درآمد و منابع در طول زندگیشان، یکدیگر را تقویت میکنند. این کنش متقابل شالودۀ اقتصادی مناسبات طبقاتی را از طریق حفظ و بازتولید امتیازات و محرومیتهای مادامالعمر محکم میکند »( همان، 43 ). یک زمینلرزه یا شوک در میدان این دو جزایرِ به تمامی از هم جدا که ما آن را بحران پساانقلابی، جنگی گرم و سرد میدانیم، تنها قائل به نتایج قابل پیشبینی نظیر کاهش تولید و یا صنعتزدایی نمیشود. بلکه ضمن میل به سمت رادیکالیسم اسلامی، به شدت حادتر موجب، « تحلیل رفتن مناسبات سرمایهداری تولید، و گسترش تولید خردهکالایی همراه با افزایش مشاغل خدماتی زائد است. این فرایند گندهزا است که گرههای کور در سراسر ساختار اقتصادی پدید میآورد و منجر به بحران اقتصادی میشود » ( همان : 70 ). مضافاً، فقدان فرایند مناسب برای انباشت سرمایه و نیز رشد خردهبورژوازیی و پرولترزدایی، دهقانی شدن کشاورزی و به وجود آمدن هزار هزار شغل خردهفروشی و دستفروشی و مسافرکشی است که اقتصاد را از حالت برون تاب به درون تاب انتقال میدهد. باور ما بر این است، که اگرچه بحران امری غیراردای است اما از آنجایی که بهترین امکان برای استیلا بر قدرت است، جناح رادیکالیسم اسلامی نیز به دست خود به بحرانسازی اقدام میکند. بنابراین، بحران برای ساکنان جزیره نخست بلا و برای جزیره دوم نعمت است، برای جزیره اول برون تاب و برای جزیره دوم درون تاب است. در وضعیت درون تاب، در چنین فرایندی ما به شیوه تولید آسیایی باز می گردیم و بادولتی مواجه هستیم که به اسم بحران و برای به نظم آوردن آن تماماً آن را در اختیار میگیرد و سلطه انحصاری خود را بر بازار میگسترد، پیشتر از آن که حامی تولید باشد حامی صادرات و واردات است. به همین منظور با دال قانون که دال اصلی لیبرالیسم اقتصادی است سر ستیز دارد. عدالت به عنوان دالی که قانون را واسازی میکند، به پرداخت یارانه تعبیر میشود و از همین منظر فرصت رانتجویی برای عاملان آن فراهم میشود. به اشکال گوناگون از طریق سازمانهای وابسته بر حول موسسات ملی شده، و از همه مهمتر، در بنیادهای فرادولتی جمع شدند. بدین ترتیب در پهنۀ سرمایهداری در هم کوبیده شدۀ ایران تعدادی شرکتهای انحصاری عظیم برپا شدند و در این میان تنها رقیب آن نیز از دور معاملات خارج میشود. در این میان موسسات سرمایهداری متوسط، که تنها از مواد اولیه و قطعات کمیاب صنعتی و ارز خارجی محروم بودند، بلکه مرتباً از طرف حامیان رسمی خود خواندۀ مستضعفان به اسم سرمایهدار زالو صفت و استثمارگر مورد عتاب و زیر ضرب بودند » ( بهداد، نعمانی، 1387 : 83- 84 ).پس اگر بخواهیم به این سوال پاسخ دهیم گفتمان خردهبورژوازیی از چه منطقی تبعیت میکنند میگویم منطق شیوهتولید آسیایی. اما، اگر بپرسیم در چه برههی تکوین و تسریع میشود. میگویم : وضعیت بحرانی و درون تاب اقتصادی. اگر مجدّد بپرسیم، چه وضعیت سیاسی برای آنان مناسبت است: میگویم شرایط انقلابی یا جنگی که وضعیت درون تاب را تداوم بخشد. اگر بپرسیم رقیبان آنان چه کسانی هستند باید بگویم کسانی که بازگشت به ثبات اقتصادی را فراهم میسازند. اگر بگویم، آنان در چه مرحلهی از اقتصاد حضور دارند، باید بگویم توزیع نه تولید. اگر بپرسیم دال کلیدی آنان چیست : عدالت. اگر بپرسیم عدالت به چه معنی است باید بگویم : یارانه یا هر شرایطی که بتواند، موجب تکوین توزیع شود و اقتصاد را به سمتی هدایت کند که سرمایهداری دولتی، اختیارات ویژهای را برای ایجاد و تسریع فرصتها و رانتهای وفاداری کند. شرایط بحرانی، این امکان را به خردهبورژوازیی میدهد تا به عنوان معتمدین و وفاداران، مدیریت اقتصادی را بگیرند و سرمایهداری اقتدارطلب دولتی این توانایی را دارد این فرصتها را به بهترین نحو فراهم سازد. پس، اگر بپرسیم عدالت/ اگر بپرسیم دالهای شناور آنان چیست، باید بگویم، رادیکالیسم، غربستیزی، اگر بپرسیم، عدالت این چنینی به به چه کار می آید؟ باید بگویم اقتصاد را از وضعیت تولید به توزیع سوق میدهد.آنچه گفته شد را میتوانیم اینگونه خلاصه کنیم؛
خرده بورژواها کارکنان مستقلاند که هیچ کارکن مزدبگیری را استخدام نمیکنند ولی ممکن است به کارکنان فامیلی بدون مزد متکی باشند.از آنجایی که نه کسی را استثمار میکند نه توسط کسی اسثتمار میشود، به معنی واقعی طبقه محسوب نمیشوند. در واقع، از آنجایی که جزو گروه خاصی هستند به معنی سرمایهداری طبقه هستند اما چون در ضدیت با گروه دیگر هستند طبقه نیستند. همین ماهیت شناور به آنها امکان میدهد بیشتر از دیگر طبقات، در اقتصاد ترکیبی تکوین و تسریع پیدا کنند
انواع بحران که موجب میشود اقتصاد درون تاب شود، موجب تسریع و تکوین و تفوق بیشتر آنان میشود. اقتصاد ایران را به چهار برهه و دو دوره تقسیم میکنیم، دوره ابتدایی دوره طبیعی : برون تاب است و دوره غیر طبیعی درون تاب. این دو مرحله در چهار ادوار تاریخی پس از انقلاب تکرار میشود. وضعیت درون تاب که مبتنی بر پروژه پسا انقلابی و جنگی و تحریم است را می توان از ابتدای انقلاب تا فوت رهبر انقلاب و بعدها در دوره محمود احمدینژاد پیگرفت. وضعیت برون تاب را میتوان در زمان ریاست جمهوی هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی، یافت. طبقه نوینی از خردهبورژوازیی از دل شکاف ساختاری میان سرمایهداری و شیوه تولید آسیایی به وجود میآید. شکاف موجود از طریق محرک بیرونی که وضعیت را به سمت دگردیسی ساختاری و میل به عناصر مقاومتپذیرِ ( شیوه تولید آسیایی ) سوق میدهد در این شرایط ساختار استعداد تحصیل فرصت را برای خرده بورژوازیی داراست