منوی دسته بندی

نقدی بر فیلم خرچنگ- The Lobster

آدمی برای عاشق شدن تنها می تواند خرچنگ شود!

فیلم خرچنگ ساخته یورگوس لانتیموس کارگردان و فیلم نامه نویس یونانی را می توان پیشاتراژدی دانست. مرحله ای که پس از تراژدی و کمدی، خودش را به شکلی دردناکتر بر اثر یک بحران اسکیزوفرنیک پدیدار می کند. بازگشت به مرحله ای قبل تر از تراژدی و کمدی. 

هگل، فیلسوف آلمانی، نگاهی عمیق و پیچیده و دیالکتیکی به مفاهیم تراژدی و کمدی دارد. از منظر او  قهرمان تراژدی، فردی آگاه است که به محدودیت‌های خود و جهان پی می‌برد و در تلاش است تا تعادل میان این دو را برقرار کند، اما اغلب به شکست می‌انجامد. شکستی که در تقدیر او پذیرفتنی می شود. در مقابل کمدی مرحله ای بالاتر از تراژدی است.  مرحله ای که در آن آدمی در افقی بالاتر از هرگونه تقدیر قرار می گیرد و او را به قول هگل به پادشاه مطلق العنان هرگونه واقعیتی تبدیل می کند، عالمی که غایات آن بدین سان در پرتو بی پایگی خاص خویش فرو می ریزند.  اما در  در پیشاتراژدی درد به شکلی از واقعیت در می آید به نحوی که نه ما می توانیم برای آن گریه کنیم یا حتی به آن بخندیم. در این مرحله فرد بر محدودیت های خود آگاه نیست و در یک وضعیت اسکیزوفرن دست و پا می زند. وضعیتی که نمی دانی فرد در حال خندیدن است یا گریستن. او اگرچه به جنگ تقدیر می رود و شکست می خورد اما؛ این شکست هیچ تاثیری بر او نمی گذارد. به عبارتی خلاصه فرد نه در برابر شکست سر تسلیم فرود می آورد و نه از در آشتی با آن.

در این فضا؛ فیلم لانتیموس  شکل می گیرد. آنهم در تکرر سکانسهای شوک آوری که نه ما میتوانیم به آن بخندیم و نه گریه کنیم. جز اینکه تنها مقهور آن شویم.   ( این مقهور شدن به معنی شکست و سر تسلیم فرود آوردن نیست)  بلکه سکوتی است که بیمار اسکیزوفرنی پس از درمان با آن روبرو می شود شبیه بازگشت به نقطه آغازین که شوک روانی آنجا ایجاد می شود.

    1. خرچنگ سعی دارد تضاد دو نگاه یا دو سویه از زندگی را به سخره بگیرد. نگاهی که سعی میکند تمدن را به مناسبات اجتماعی نظیر ازدواج گره بزند و سوژه را خوار و زبونِ همین مناسبات نشان دهد؛ که چاره ای ندارد بغیر از اینکه سلطه این مناسبات را بپذیرد یا اینکه بمیرد. و در مقابل  نگاهی دیگری که طبیعت را بر تمدن ترجیح می دهد و سعی دارد به ما بقبولاند آدمی سوژه ای مخیر است و باید بر این مناسبات شورش کند.

در هر دوی این نگاه ها آن چیزی که محوریت دارد مفهوم آزادی است. اینکه برای آزاد بودن چاره ای نیست جز استحاله و به رنگ جماعت در آمدن یا امتناع و دوری از مناسبات.

دوگانه انگاری های نظیر ازدواج / تجرد، هتل و جنگل، عشق / نفرت، خود ارضایی / سکس، من / دیگری، آزادی و استبداد/ حیوان / انسان، همگی زبان روایت تصاویری است که لانتیموس سعی دارد در دو فصل به ما نشان دهد.

فصلی که دیوید برای پیدا کردن جفت مورد نظر خودش به هتل می رود و سعی می کند در گام اول با پذیرش سلطه مناسبات دیگری، آزادی خود را به دست بیاورد و یا فصلی که دیوید از هتل پا به فرار می گذارد و سعی می کند در جنگل خودش را دور از کانون تمامی مناسبات قرار بدهد. مهم نیست دیوید برای فرار از عقوبت مجرد بودن خودش با میل خود پا به هتل گذاشته یا به زور به آنجا آمده مهم این است که دیوید ناچار است در مناسبات موجود، که توامان عشق و نیاز را با خود دارد ادامه دهد و سفر کند.

مخرج مشترک این دو فصل عشق است و طرح این پرسش بنیادین که آیا آدمی می تواند هم آزاد باشد و هم عاشق ؟ می تواند هم عاشق دیگری بود و هم تن به سلطۀ او ندهد؟ دیوید می تواند من بودن خودش را حفظ کند و در عین حال عاشق دیگری هم باشد ؟ و در آخر آیا  به این پرسش ها می توان با زبانی غیر از عشق پاسخ داد؟

    •  به پرسش آخر اول از همه جواب می دهم خیر. تنها جا و مکانی که آدمی می تواند همزمان هم به خودش و هم به دیگری به صورت یگانه فکر کند همین عشق است.

درست آنجایی که آدمی در پرتوی دیگری خودش را شکل می دهد و از طریق بازشناسی او  به خودش رسمیت می دهد.

 اما، مرز حضور دیگری تا کجاست ؟

 نریشن ماندگار خرچنگ در اواخر فصل اول و فصل دوم؛ که حد نهایی ِفصل اول است، به این تصویر ضمیمه میشود که فردی خودش را از بالای ساختمان پرتاپ و خودکشی می کند.

 وانمود کردن به دوست داشتن کسی که دوستش نداری سخت تر از وانمود کردن به دوست نداشتن کسی است که دوست داری! برای دیوید هیچ چاره ای نیست. او باید سعی کند از مرگ و تبدیل شدن به خرچنگ به هر نحوی شده فرار کند و این فرار و این رسیدن به آزادی نتیجه ای ندارد بغیر از پذیرش سلطه مناسبات اجتماعی.

در تراژدی همیشه مانای بیداری برای جنگیدن هست، هنوز می توان امیدی به رهایی داشت اما در کمدی نه و همین هم می شود که او سنگ دل ترین زن هتل را انتخاب می کند. زنی که پیشتر با نفرت خود و شکار آدم ها برای خودش زمان می خرد و خودش را با تعلیق میان خود و دیگری، میان پذیرش سلطه دیگری بودگی و من بودگی دست پا می زند.

 اینکه تو خودت باش و من خودم باشم اما با هم باشیم. پایان از پیش مشخص است نمی توان به این وضعیت برزخی ادامه داد و فصل دوم با کشتن زن توسط دیوید و فرار او به جنگل تمام می شود.

در فصل دوم، که تکثیر تلطیف شده وضعیت برزخی دیوید است همان برزخ با سویه ای متفاوت ادامه پیدا می کند. انگار دیوید باید در پیش درآمد زیستن با زن بی احساس خودش را برای زندگی در جنگل آماده می کرد. در جنگل وضعیت با حذف صورت مسئله پاک می شود، چرا آدمی باید از چیزی که نمی تواند از آن بگذرد یعنی ترک خود بودنش، وارد مبارزه شود ؟

چرا باید با طرح فانتزی نظیر عشق و ازدواج از خودش بگذرد؟ چرا باید به خود دروغ بگوید : تنها زیست کن و نه خودت را فراموش کن و نه اجازه بده دیگری به خاطر تو خودش را فراموش کند.

    • – تمدن موجود به روایت لانتیموس آنچنان واقعی است که نه ما را غمگین میکند و نه آنقدر متاثر که چارهای جز خنده برای ما چاره ای باقی نماند.

در فصل اول لانتیموس سعی میکند نسخهای از تمدن به ما نشان دهد؛ به نحوی که  همه چیز از پیش برنامه ریزی به نظر می آید.گفتمانی که تمدن هژمونیک می کند این است که اگر آدمی نمی تواند تنها زیست کند بخاطر ذات آدمی نیست به خاطر این است که تمدن از ما می خواهد و این پرسش که اصلا چه کسی می گوید آدمی باید  حتماً با کسی باشد از کجا می آید ؟ در فصل دوم باز این سوال طرح می شود اینکه آدمی چرا نمی تواند رها و تنها باشد؟

 مرز انسانیت تحمیلی هتل عاشق شو و خودت را فراموش کن با مرز حیوانی نفرت بورز و خودت باش به راستی در کجاست؟ چرا آدمی باید همیشه در معرکه باشد. چرا نمی تواند از وضعیت و ورود به بازی و قرار گرفتن در مختصات مناسبات آدمیان جدا بماند ؟

لانتیموس سعی دارد با دو مفهوم به این تناقض پاسخ دهد. بیاید نگاه کنیم به هر دو فصل، هتل و جنگل، مخرج مشترک آن دو کجاست؟ تناسب و سکس. هم در هتل و هم در جنگل قانون نانوشتهای هست به نام تناسب.

انگار که قبل از ورود به بازی وزن کشی می شود ببیند برای جفت یابی هم وزن هستند یا نه. دختری که بینی اش مرتب خون ریزی می کند، مردی که پایش لنگ می زند، زنی که بی احساس است، دختری که نزدیک بین است و چیزهایی مسخره ای از این دست که البته ما را نمی خنداند چون در زندگی واقعی ما هم حضور پررنگی دارد، زن تحصیل کرده با مرد تحصیل کرده، زن خوشگل با مرد خوشگل، زنی از خانواده با فرهنگ با مردی از طبقه ای با فرهنگ.

دسته بندی های کلیشه ای مورد توجه لانتیموس در واقع ما را به پرسش می گیرد که اساساً این تناسب چیست و از کجا می آید؟ چرا نهنگ با اینکه آبزیست و هیچ تناسبی با انسان ندارد فقط به دلیل تولید مثل در دسته بندی پستانداران قرار می گیرد و مارمولک نه. اینکه ما وجهی به نام تولید مثل را مرجح تر از چیزهای دیگر می دانیم از کجا می آید؟ اینکه اگر قرار است حیوان شویم چرا خرچنگ نشویم.

به این دیالوگ نگاه کنید: مدیر هتل، به شما تبریک می گویم همه می خواهند سگ شوند چون در همه جا هست، خرچنگ انتخاب خوبی است!

تناسب به عنوان مخرج مشترک، یکی از عناصر ناامید کننده ماست برای اینکه نتوانیم همزمان هم عاشق خود شویم و هم عاشق دیگری، هم تنهایی خود را داشته باشیم و هم با دیگری باشیم، هم از خود نگذریم و هم فداکار باشیم.

تناسب هیچ وقت به ما اجازه نمی دهد از این دو فصل عبور کنیم. در هتل اگر خون ریزی بینی علت با هم بودن است پس اجازه بدهید در جنگل یکی را کور کنیم تا تناسب نزدیک بینی از بین برود.

دقیقاً همانجایی که  لانتیموس مخاطب خودش را غافلگیر می کند؛ با وجود اینکه دیوید از جنگل به همراه دختر مورد علاقه اش که حالا کور شده است فرار می کند، یعنی پایان فصل دوم، باز سعی می کند به همان کلیشه های تقلبی برگردد. ما باید تناسب داشته باشیم تا با هم باشیم و برای همین تصمیم می گیرد خودش را کور کند.

 ساختارها همیشه بر آدمی حاکم است، جا  و مکان مشخصی نظیر  هتل و جنگل ندارد.

بنگرید به سکانس آخر، دیوید خودش را کور کرد؟ لانتیموس به ما جوابی نمی دهد، دختر همچنان منتظر است! آدمی می تواند از خودش برای عشقش بگذرد؟ می تواند من بودن خودش را فراموش کند؟ این میل به تناسب با آدمی به عنوان عنصر همیشه نا هماهنگ هیچگاه چفت نمی شود. هیچ گاه آدمی بر محدودیتهای این جهانی مسلط نمی شود.  آدمی همیشه محکوم و در نوسان است میان خود و دیگری.

در مانیفست لانتیموس امر امکانی برای رهایی از این وضعیت وجود   ندارد. چرا که مشکل آدمی از تناسب نیست، مشکل از ساختگی بودن تناسب ها به دست انسان است مثال نهنگ که در بالا گفتیم.

 مفهوم بعدی س-ک-س است.  در هتل خود ارضایی ممنوع است، آدمی وقف دیگری است. در جنگل س-ک-س ممنوع است چرا که آدمی برای خودش است. در هتل س-ک-س برای حیوانات است وقتی حیوان مورد علاقه ات شدی همیشه وقت س-ک-س داری پس از ویژگی منحصر به فرد آدم بودنت لذت ببر.

 جالب اینکه در جنگل هم س-ک-س ممنوع است اگرچه خود ارضایی آزاد است. آدمی برای خودش است. او حق ندارد چیزی را با دیگری اش به اشتراک بگذارد. در دادگاه دوست داشتن، که دار دسته جنگلی های مجرد راه می اندازند، پرده های توخالی دوست داشتن به کنار می رود. لانتیموس سعی می کند به ما نشان دهد، آن دوست داشتنی که همیشه مشروط است و در تسلسلی از علت ها برای ما ساخته می شود [که اصلا یادمان می رود برای چه ساخته شده است] از آن رونمایی می شود.

اینکه او به تو دروغ گفته خون ریزی بینی دارد! مثل  اینک می ماند که او به تو دروغ گفته پولدار است. او به تو دروغ گفته بتهون دوست دارد، او تتلو دوست دارد! او به تو دروغ گفته اهل کتاب است او اصلا کتاب نمی خواند. جهان پوشالی هتل و بهتر بگوییم جهان خود ما بازی توجیه ها و دروغ های رنگارنگ است.

بحث اینجاست که اصلا این دروغ ها برای دوست داشتن نیست، قصه روشن و شفاف است برای حیوان نشدن، یا روی دیگر آن تنها نبودن است. معادله برعکس است؛ ما این دروغ ها را به رنگ دوست داشتن در می آوریم، نه اینکه حتی برای دوست داشتن دروغ بگوییم. به نظر تو، آدمی هر روز سرش را به دیوار بزند و خونریزی کند بهتر است یا اینکه به حیوان تبدیل شود؟ قطعاً اولی. اینکه آدمی با دروغ زندگی کند بهتر است یا با حقیقت بمیرد.

حال به سکانس اول بر می گردم، الاغی که کشته می شود، همسر دیوید او را ترک می کند و بعد از هیجده سال او دوباره باید سفر خودش را آغاز کند. لانیتموس قصد ندارد با ما شوخی کند و در یک داستان پردازی علمی تخیلی ما را با دنیای فرازمینی مواجه کند. حرف لانتیموس شفاف است، همه ما همان الاغ هستیم و علارغم میلمان روزی کشته می شویم (چه در ناکامی یافتن جفت و چه در کامیابی عشقهای دروغین.

خرچنگ مرثیه سوزناکی از عشق است که نه ما را غمگین می کند و نه میخنداند. نه تراژدی است نه کمدی. نه قهرمان داستان اسیر تقدیر است و نه مسلط بر تقدیر. بلکه  شخصیتی است که تمامی آنچه که او را بر روی این زمین تعریف می کرد به یکبار فرو ریخته است. او درمانده و اسکیزوفرن؛  نه چیزی برای امیدواری دارد  نه حتی سوگواری. عشق، تمدن، طبیعت، انسان؛ ستون هایی است که از ریشه در آمده است.

Please follow and like us:
کیانوش دل زنده وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Social media & sharing icons powered by UltimatelySocial