منوی دسته بندی

خانواده تیبو

نقدی بر رمان خانواده تیبو

خواندن رمان حجیم خانواده تیبو، یک کار عادی نیست و از هر کسی بر نمی آید. کتاب چهار جلد است با شخصیت های بسیار محدود، جزئیات بسیار زیاد و گفتگوهای کسل کننده و نفس گیر؛ در مورد جنگ جهانی اول، احزاب، صلح، خلع سلاح، رقابت کشورهای اروپایی، کنفدراسیون، انقلابی گری، بورژوازیی، تربیت، طبقه کارگر و عشق. چیدمانی از جزئیات کاملاً تخصصی با تعریف روشن در کنار کلی ترین و در عینحال مبهم ترین و روتین ترین مسئله رمان های کلاسیک یعنی عشق.
داستان درباره دو خانواده به شدت مذهبی به نام های تیبو (کاتولیک) و خانواده فونتانن (پروتستان) است که از طریق دوستی  فرزندان  ذکور به یک دیگر متصل می شوند. پدر خانواده تیبو مردی مقتدر، بورژوا و مذهبی است و در مقابل پدر خانواده فونتانن؛ مردی بسیار بی بند و بار  و همیشه شرمنده و بدهکاری است که غیر از بی آبرویی در طول حیات خود ماحصلی نداشته است. 
اعضای اصلی خانواده تیبو شامل اسکار تیبو که پدر خانواده است و پسران خانواده آنتوان و ژاک. آنتوان برادر فرزند ارشد آقای تیبو فردی محافظه کار،عملگرا، جاه طلب، غیرمذهبی، غیر فلسفی و وطن پرست است و در مقابل ژاک جوانی شورشی، شوریده، عصیان گر، رمانتیک، انقلابی و بیش از حد “بر خود سخت گیر” است. اعضای خانواده فونتانن که شامل دانیل، دوستِ  ژاک، فردی رمانتیک، هنرمند، شاعر مسلک و در عینحال عیاش است.  مادرش زنی آبرودار، به معنی واقعی کلمه مادر، آرام، اشراف زاده که همیشه در حال پاک کردن آبرو ریزی ژروم  ر همسرش است و  سر آخر ژنی  خواهر و معشوق ژاک. او از بین عیاشی پدر و برادر، زُهد انقلابی ژاک را طوطی وار پذیرا می شود.

داستان با عصیان و فرار معصومانه ژاک به همراه دانیل از خانه آغاز می شود و با پایان جنگ جهانی اول به پایان می رسد. در واقع پایان جنگ، پایان هر دو خانواده است به نحوی کاملاً آخرالزمانی که ققنوس وار از زیرخاکستر همه چیز را زیرو رو می کند  و چیز جدیدی می شود که هم تیبو است هم فونتانن. نسل، مذهب، خون، خانواده هر آنچه تمایز و تشابه ایجاد می کرد با جنگ از بین می رود و از  جماعت آش و لاشی باقیمانده پس از جنگ هیچ تنوری گرم نمی شود.
اعتراف می کنم من این کتاب را یک نفس نخواندم و خواندن آن  در یک بازه زمانی طولانی  و طی  دو مرتبه آنهم با فاصله دو ماهه طول دادم. مرتبه دوم که خواندن کتاب را آغاز کردم خیلی  به نخواندنش مطمئن بودم. تا جایی که چندباری خواندن رمان جدیدی را شروع کردم اما هر بار تسلیم عذاب وجدان می شدم. درست اواخر بهمن ماه سال گذشته به شکل کاملاً معجزه آسا تصمیم گرفتم، تمامش کنم. البته در حال حاضر که کتاب را تمام کردم هیچ خاصی ندارم. خنثی. البته دروغ چرا حالا که این متن را دارم می نویسم فکر می کنم پشیمانی از خواندن این کتاب  بر افتخار خواندنش می چربد. بنابراین آمده ام چیزی بنویسم که ” بله خواندن این کتاب طویل به نخواندنش می چربید  و این هم دلیلش “. خطابه نه کیفر خواست، بیشتر یکجور دفاعیه  از اینکه مثلاً چرا نخواندن این کتاب را محکوم می کنم “. شما که غربیه نیستید، از شما چه پنهان، من هم پا به سن گذاشتم و اسیر این جمله ناقص “حالا…. که تا اینجا آمده ای…. تمامش کن…. حیفه” شدم و تسلیم فایده، مابه ازاء، دستاورد. آدم که سنش بالا می رود خود به خود با خودش رودروایسی پیدا می کند. کمتر مثل جوانی می تواند بپذیرد شکست خورده است. چه بسا نه توانی برای شروع باقی مانده است نه جانی برای عقب نشینی. 
ساختار کتاب کاملاً موزایکی است. اینکه کتاب از پیش طرح و نقشه و ساختار منسجمی دارد نه تنها که عیب نیست بلکه حسن هم هست. اما، بند کشی این کتاب آنقدر بد است، آنقدر توی ذوق می زند که ساختار مسنجمی که از یک رمان کلاسیک انتظار می رود، جای خودش را به یک مکعب بدقوار می دهد که با تپه های بتانه به صورت خیلی زشتی درز گرفته شده است.
داستان با ژاک تیبو شروع می شود و با آنتوان تیبو به پایان می رسد. ژاک همیشه عصیان گر می ماند و آنتوان همیشه محافظه کار. شخصیت هر دو  طی چندین سال هیچ تغییری نمی کند. طرح های ناتمام بدون ارتباط ساختاری که شخصیت ها آن را جلو می برد. پر از داستان های ناتمام و از آن بیشتر شخصیت هایی که بیشتر به درد بخش اعلام آخر کتاب می خورند تا وسط یک رمان. هیچ کس در رمان خانواده تیبو شخصیتش عوض نمی شود. شاید بزرگ، پیر شوند اما تغییری ایجاد نمی شود. ژاک عصیان گر به دنیا آمده است، دانیل عیاش، آنتوان محافظه کار، ژورم، هرزه، مادر دانیل همیشه بخشنده و مذهبی و ژیز همیشه متعصب.
چیزی تحت عنوان سرگشتگی آنطور که  کسی در آغاز کار دربارۀ خود به اشتباه افتاده باشد. ژاک همان ژاک است که در نوجوانی بود. آنتوان بدین ترتیب. ژنی و غیره. هیچ کس به خودش شک ندارد. همه طبق نقشه جلو می روند هیچ چیز محیر العقولی دیده نمی شود. همه چیز به شکل کاملاً زننده ای با عقل جور در می آیند.

حتی شخصیت های فرعی کتاب فرعی نیستند. شخصیت ها هر کدام رازهایی دارند که در هیچ جای داستان مطرح نمی شود. آنها در کتاب نقش عروسک سخن گو را دارند. ژنی، ژیز، دو پسری که آنتوان برای دوای زخم یکیشان به آنها سر می زند، نوکر آقای تیبو بزرگ. همه و همه مثل بازیگران تئاتر فقط راه می روند و حرف می زند. آدم به آن چیزی می رسند که می خواهند. دیکتاتوری ذهن یا فاعل شناسه ای که تنها و تنها در برابر مرگ سر خم می کند تسلیم می شود. در هیچ کجای کتاب کسی پیشمان نیست. حتی آنتوان، که بیشتر از همه فرصت دارند که پشیمان باشد. همه به نحوی سلطه عقل را پذیرفته اند.
شخصیت ها هیچ کدام ایست ندارند. مثلاً ما هیچ جای رمانی نمی بینیم که داستان به لندن و پیش ژیز برود. ژیزی هست که در لندن در یک صومعه زندگی می کند. کسی که از زبان ژنی کنیزِ مادرزاد است. شخصیت های دوگار همه مادرزاد هستند. خودپرست مادرزاد، عصیانگر مادرزاد، عیاش مادر زاد. هیچ جای کتاب شما به تبار ژورم اشاره ای نمی شود.
خانم فونتان همیشه در حال سوزن دوزی است. ژاک همیشه در حال خواندن و نوشتن و سیاسی بازی. آنتوان همیشه در حال طبابت و آزمایش، اسکار تیبو در حال حساب کردن و خرده فرمایش و ژورم که همیشه در حال عیاشی و خانم بازی.
بعضی شخصیت ها هیچگاه با یکدیگر روبرو نمی شوند. مثلا ژورم و اسکار تیبو. یا مثلاً هیچ کجا پروتستان خانوادگی فونتانن برخورد داشته باشد. هر دو خانواده یک کشیش دارند و هر دو یک جور احمق. هیچ کسی در این خانواده اهل کوتاه آمدن نیست.
دو گار یک آینه گذشته و دو خانواده را در برابر هم گذشته است و تنها چیزی که برای ایجاد تمایز به ذهنش رسیده است همین بود که آنها بشوند کاتولیک اینها بشوند پروتستان و همیشه خانواده فونتانن بخاطر همین فرودست تر. در خانواده تیبو همه به شکل حقیرانه و پوچی مردن.
اسکار تیبو خلاف ادعای ش در برابر مرگ ضجه می زند. ژاک به آن شکل احمقانه بعد از این که از هواپیما سقوط کرد، تحقیر و مسخره در یک عقب نشینی توسط نیروهای خودی فرانسوی کشته شد. آنتوان طبیبی که برای درمان خودش به مرگ پنهان می آورد و می گوید وقت است.
ژورم خودکشی می کند. دانیل عقیم می شود. ژنی بچه حرام زاده ژاک را باردار است. ژورم با تپانچه خودش را می کشد، خانم فونتان همه امیدی به زندگیش نیست. تابلویی که توسط فاسق دوست دختر همرزمش یعنی خلبان همیشه به روی دیوار است. همه چیز به شکل شل و ولی به هم دیگر چفت شده اند.

Please follow and like us:
کیانوش دل زنده وب‌سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Social media & sharing icons powered by UltimatelySocial